محمد مهدی مطهری راد در سال 1389 طی پژوهشی با عنوان مقایسه ی ویژگی های شخصیتی، نظام ارزشی و مهارت های ارتباطی در بین زوجین متقاضی طلاق و عادی شهرستان دزفول پرداخت؛ تجزیه وتحلیل آماری در سطح P<0/05 نتایج نشان داد که بین زوجین متقاضی طلاق و عادی در زمینه های ویژگی های شخصیتی، روان رنجوری، برونگرایی، گشودگی، سازگاری، نظام ارزشی، ارزش نظری، ارزش اقتصادی ، ارزش هنری، ارزش اجتماعی، ارزش سیاسی، ارزش مذهبی ، مهارت های ارتباطی ، مهارت گوش دادن، مهارت تنظیم عواطف، مهارت درک پیام، مهارت بینش در ارتباط تفاوت معنی داری وجود داشت. و در ویژگی شخصیتی وجدانی بودن و مهارت قاطعیت در ارتباط تفاوت معنی داری بین زوجین متقاضی طلاق و عادی مشاهده نگردید.
برخی افراد همواره درحال گله گذاری و ابراز نارضایتی هستند و هیچ گاه از روابطی که با اطرافیان، اعضای خانواده، دوستان و آشنایان و حتی همسر خود برقرار می کنند، رضایت ندارند. در این شرایط بیشتر زوج ها با وجود علاقه ای که به یکدیگر دارند، یکدیگر را تحمل نمی کنند و این مسئله حتی در زوج هایی که برای طلاق به دادگاه ها مراجعه می کنند هم دیده می شود؛ زوج هایی که با وجود علاقه به همدیگر قصد دارند مسیر زندگی شان را از هم جدا کنند.واقعیت این است که ریشه بسیاری از مشکلات ارتباطی همه ما به نحوی به دوران کودکی باز می گردد و کودک بی اعتماد، سرخورده و ناامید آن دوران ، حالا همسری شده است که به هیچ چیز و هیچ کس اعتماد ندارد. وقتی از یک زندگی شاد و موفق سخن می گوییم، بی گمان یکی از راه های تحقق آن آموزش و فراگیری است.بسیاری از ما عادت کرده ایم دانسته های خود را که از اطرافیان شنیده یا آنچه را بر مبنای مطالعه برخی کتاب ها به دست آورده ایم به همه چیز تعمیم دهیم و در زندگی زناشویی نیز براساس همان داده ها برای حل مشکلات تلاش می کنیم. بحث کودک ایمن یک موضوع ریشه ای در حل مشکلات زناشویی است.در واقع با شناخت بیشتر خود می توانیم اول به خود و سپس به همسر و اعضای خانواده مان کمک کنیم تا زندگی شاد و موفقی را تجربه کنیم.
در سبک دلبستگی ایمن مادر 3 ویژگی پذیرندگی، پاسخگوبودن و در دسترس بودن را داراست و کودکی که تربیت می کند، کودکی است که اول به خود و سپس به محیط پیرامون خود اعتماد می کند
سبک های دلبستگی
طبق گفته های دکتر علی پژوهنده مشاور و روان شناس، به طور کلی 3 سبک دلبستگی براساس کیفیت روابط مادر با کودک در سال های اولیه به وجود می آید که ایمن،ناایمن دوسوگرا و ناایمن اجتنابگر توصیف می شود. در سبک دلبستگی ایمن مادر 3 ویژگی پذیرندگی، پاسخگوبودن و در دسترس بودن را داراست و کودکی که تربیت می کند، کودکی است که اول به خود و سپس به محیط پیرامون خود اعتماد می کند. او در واقع تا یک سالگی به توانمندی اساسی مورد نیاز خود برای ادامه حیات یعنی «اعتماد» دست می یابد.
اما در سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا، کودک به علت نداشتن مادری که پذیرنده، پاسخگو و در دسترس باشد، دچار تشویش و اضطراب می شود و همواره نسبت به دیگران تردید دارد.
درحالت بحرانی سبک دلبستگی اجتنابگر رخ می دهد که طی آن کودک از برقراری ارتباط با دیگران اجتناب می کند و علت برآورده نشدن مکرر نیازهایش از سوی مادر، به نوعی با درماندگی خود آموخته خو می گیرد. چنین فردی در بزرگسالی از هرگونه ارتباطی که به صمیمیت منجر شود، دوری می کند و اصولا صمیمیت را بی ارزش تلقی می کند. نکته بسیار مهم در شکل گیری سبک های دلبستگی، ثبات رفتارهای منفی مادر است، به عبارت دیگر فقط تکرار و ثبات رفتارهای منفی در طول زمان و طی 5 سال اول زندگی است که به شکل گیری نوع خاصی از دلبستگی می انجامد.
بیشتر زوج هایی که برای طلاق به دادگاه مراجعه می کنند دارای سبک دلبستگی ناایمن هستند،
وقتی کسی به آن ها نزدیک می شود به سرعت احساس بی اعتمادی می کنند و این بی اعتمادی بر زندگی زناشویی آن ها تأثیر می گذارد.معمولا همسران مضطرب دوسوگرا توقعات زیادی دارند بسیار حساس و زودرنج هستند و معمولا از بی توجهی همسرشان شکایت دارند. از توجه همسرشان نسبت به اعضای خانواده اش یا افراد دیگر دلگیر می شوند و بیش از اندازه به این موضوع حساس هستند و همواره همسرشان را کنترل می کنند تا دلیل رفتارهای او را در ارتباط با دیگران دریابند. این دسته از افراد اگر شانس داشته باشند و با کسی ازدواج کنند که سبک دلبستگی اش ایمن باشد، احتمال این که به مرور زمان سبک دلبستگی شان تغییر کند و ایمن شود، زیاد است. ولی اگر با فردی مثل خودشان که دارای سبک دلبستگی دوسوگرا یا اجتنابگر است ازدواج کنند، اتفاقات بدی می افتد.<** ادامه مطلب...
اختلال یادگیری چیست؟
یک اختلال یادگیری1 به وسیله متخصصان بهداشت روانی و پزشکی به عنوان یک اختلال عصب زیست شناختی و یا اختلال پردازش زبان تشخیص داده شده که به وسیله عملکرد مغز به وجود آمده است. یکی از پیامدهای ناکارآمدی مغز شیوهای که افراد مبتلا به اختلال یادگیری اطلاعات را کسب کرده و پردازش میکنند که از عملکرد عادی و قابل انتظار برای کودک یا بزرگسالی که میتواند بدون مشکل جدی یاد بگیرد، متفاوت است. یک اختلال یادگیری ممکن است از لحاظ علمیدر حوزههای شناسایی کلمه، ادراک خواندن، حساب کردن، استدلال کردن، هجی کردن ویا کلمهبندی نوشتن به وجود آید. یک اختلال یادگیری غالبا وابسته به عملکرد غیرعادی مغز به علاوه در حوزه گفتار است. یک اختلال یادگیری که در زمینه علمیتشخیص داده شده است ممکن است در زمینههای دیگر نیز اختلال ایجاد کند. به طور مثال فعالیتهای روزمره یک فرد در خانه ممکن است از ناتوانی بالقوه حافظه، استدلال و یاحل مساله تاثیر بگیرد و وابسته به مشکل عصب زیست شناختی باشد. به علاوه ممکن است تاثیر نامطلوبی بر ارتباطات اجتماعی بگذارد زیرا که ضعف فرایند شناختی فرد باعث میشود که او در فکر کردن و یارفتار دچار اشتباه ویا دچار کج فهمیرفتار دیگران گردد. اختلالات یادگیری ممکن است با حالتهای مختلف ADHD (اختلال بیش فعالی همراه به نقص توجه)، اختلالات رفتاری، ناتواناییهای حسی یا دیگر شرایط کلینیکی یا عصبشناختی هم زیستی داشته که شامل بیماریهای سلولهای داسی شکل، دیابتها، کموزنی در هنگام تولد، جراحی قلبی نئوناتال، سرطان خونی، تورم لنفاوی حاد و هیدرو سفالها میشود. با وجود این به علت ضعف عملکرد و یا مشکلات اجتماعی، مبتلا بودن به اختلال یادگیری باعث افسردگی واضطراب میشود. اما این اختلال نه یک اختلال یادگیری است و نه به
وسیله ی یک اختلال هیجانی به وجود میآید2.
ریشههای اختلال یادگیری
انواع زیادی از عملکردهای غیرعادی مغز وجود دارند که میتوانند منجر به یک اختلال یادگیری شوند که تاکنون تغییرات و علل آن شناسایی و طبقهبندی نشدهاند. به طور مثال نارساخوانی از اختلالات یادگیریای است که روی خواندن و هجی کردن تأثیر میگذارد. تحقیقات نشان داده است که عملکرد غیر عادی مغز در پردازش زبانی- شنیداری(مثل پردازش صداشناسی نامگذاری سریع اتوماتیک) در تعداد زیادی از افراد مبتلا به نارسا خوانی دیده شده است3.شواهدی وجود دارد که نشان میهد که نامگذاری اتوماتیک و سریع و پردازش صدایی هسته ی پردازشهایی هستند که مهارتهای خواندن را پیش بینی میکنند. گرچه بعضی افراد درسیستم دیداری مغزشان ساختار متفاوتی دارند2. تأثیرات نواقص ویژه ی دیداری بر روی یادگیری ممکن است به مهارتهای دیگر بسط یابد. اختلال ریاضی اختلال یادگیری ای است که روی محاسبه ی ریاضیات و حل مساله تأثیر میگذارد. تحیقات گوناگونی در حال انجام است که تعیین میکند انواع مختلف عملکرد غیر عادی مغز است که منجر به اختلال یادگیری میشود. تحقیق اختلال ریاضی که از تصویر عصبی استفاده میکند به گستردگی تحقیق نارساخوانی نیست. ولی به هر حال مطالعات عصب شناختی به وضوح انواع ناکارآمدیهای مغز را به اثبات رسانده است3.نیاز به ارزشیابی مناسب ملاکهای تشخیص یک اختلال یادگیری همزمان با تغییر تدابیر آموزشی و یافتههای تحقیق تغییر میکنند. با وجود اینها این حقیقت که یک اختلال یادگیری نمایانگر عملکرد غیرعادی مغز است بحثی در آن نیست. بنابراین وقتی فردی درمدرسه و در زندگی روزمره با مشکل مواجه است مظنون به یک اختلال یادگیری میشود که یک ارزشیابی از تواناییهای عصب روان شناختی او ضروری است تا نشان دهد که کدام عملکردهای مغز آن طوری که انتظار میرود کار نمیکنند و کدام عملکردهای مغز به قدر کافی کار نمیکنند. یک ارزشیابی عصب روان شناختی میتواند دامنه ی مورد نیاز ارزیابی عملکرد خاصی که اغلب در اختلال یادگیری مورد بحث است را فراهم کند مثل توجه به تواناییهای حسی - حرکتی. ارزیابی گسترده ی به دست آمده به وسیله ی یک ارزشیابی عصب روان شناختی امکان تشخیص نقاط ضعف و قوتی را که هر دو برای تعیین حوزههای مداخله مهماند فراهم مینماید. اندازه گیری پاسخها برای مداخله و رویکردهای تشخیصی متداول درامریکا نمیتواند جانشین یک ارزشیابی عصب روان شناختی جامع شود. اطلاعات پایهای در رابطه با توانایی دیداری و کلامی میتواند از یک آزمون جامع هوشی(IQ )تفسیر شده توسط یک متخصص واجد شرایط به دست آمده باشد. مدارس دولتی متخصصانی را که واجد شرایط اجرا و تفسیرآزمونهای هوشیاند استخدام میکنند. اگر چه مدارس خصوصی و دانشگاهها متخصصان تعلیم دیده برای اجرا و تفسیر آزمونهای هوشی را استخدام نمیکنند. علاوه بر اینکه استخدام آنها توسط این مدارس کار کاملاً عجیبی است. با ملاحظهی متخصصان واجد شرایط استخدام شده در مدارس دولتی باز هم ارزیابی آنان در مدرسه ای معین قابل اطمینان نیست. بنابراین باید این شغل را مورد به مورد و مدرسه به مدرسه مورد بررسی قرار داد. همانطور که متخصصان خوب پزشکی باید خارج از شبکه ی مراقبتهای اولیه ی بهداشت جستجو شوند، متخصصانی هم که برای اجرای آزمون ارزشیابی روانشناختی آموزش دیدهاند بهتر است در ارزشیابی و مراقبت از کودکان و بزرگسالانی که در مدرسه یا دانشگاهشان متخصص ندارند، تجربه داشته باشند.آزمونهای محدود که فقط از آزمون IQ و ارزیابی سطوح پیشرفت تحصیلی تشکیل میشود، اطلاعات کافی از کارکرد مغزی کودکان یا بزرگسالان فراهم نمیکند تا بالاترین سطح مراقبت استاندارد و مداخلههای هدفمند فراهم گردد. در یک فرد مبتلا به اختلال یادگیری ارزشیابی عصب روانشناختی ممکن است به عنوان یک ضرورت پزشکی برای اهداف مورد بررسی و روشن کارکردهای مغزی باشد. اگر شرایط پزشکی دیگر وجود داشته باشد ارزشیابی عصب روانشناختی فوق العاده مهم است، اما اگر این شرایط هم نباشد باز ارزشیابی عصب روان شناختی اهمیت دارد. مجریان دور اندیش بیمه توصیه کرده اند تا تعیین کنند که آیا خدمات ضروری میتواند به وسیله ی یک متخصص واجد شرایط در مدرسه ی خصوصی ارایه شود.
یک اختلال یادگیری اختلالی مزمن و مادام العمر است. تأثیراین ناتوانی میتواند روی عاطفه، آموزش وعملکرد حرفهای با توجه به شرایط زندگی، ارتباطات میان فردی و نقاط ضعف و قوت فردی و به علاوه تأثیر روی جامعه مهم باشد. کودکان مبتلا به اختلال یادگیری در مدرسه عملکرد بدی دارند و انتظار نمیرود که بتوانند دیپلم بگیرند. اختلال یادگیری میتواند تأثیر نامطلوبی روی عملکرد شغلی در بزرگسالی داشته باشد. شناسایی به موقع این محدودیتها و تواناییهای عصب روان شناختی میتواند آموزش، شغل و طرحهای درمانی را تسهیل کند. در هر صورت باید ارزشیابی مناسب صورت گرفته باشد1.
1 – راورکی؛ 1995؛ تیساتسانیا و همکاران؛ 1997
1 - بریسلاو و همکاران؛ 2000؛ دالن و همکاران؛2006؛
2 - هیلینگس فورد و ورنوفسکی؛ 2004؛ وانگ؛ 2007
3 - شای ویتز و همکاران؛ 2002؛ ولف و همکاران؛ 2000
1 - کیبی و همکاران؛ 2003
2- ادن و همکاران؛ 1996
3 - هکت و همکاران؛ 2001
1 – پونسکی؛ 2007